در فرهنگ اسلامی، شهادت نه یک پایان، که آغاز مسیریست بهسوی جاودانگی. شهیدان، نه تنها جان خویش را در راه خدا فدا میکنند، بلکه، از دلبستگیهای دنیا عبور کرده و به قافلهای میپیوندند که سرمنزل آن روشنایی مطلق است. در آیات قرآن و احادیث اهل بیت، مقام شهید با چنان عظمتی بیان شده که گویا شهیدان، زندهتر از زندگاناند؛ “بل أحیاء عند ربهم یرزقون” نه یک آیه صرف، که معنای حقیقی پایداری، فداکاری و اخلاص است. شهادت در نگاه دین، نهایت بندگیست و شهید، برگزیدهایست که در میدان امتحان الهی، سربلند و روسفید بیرون میآید.
در پادگان، وقت نهار، با لبخند میگفت: «نمیخورم؛ شاید برای بچههای شهرستان غذا کم بیاد». این جملهها سادهاند، اما از دل آدمی بیرون میآیند که به معنا رسیده بود. در خانه هم همین بود؛ اهل محبت، اهل آرامش. انگار نقش پدر و مادر را برای ما بازی میکرد، آنقدر جلو میرفت که گاهی ما میشدیم بچه او. وقتی پدرش از سر کار میآمد، تا نیم ساعت نمیگذاشت کسی حرفی بزند، خودش چای میریخت، مینشست کنار و نگاه میکرد به چای خوردن پدر. از چشمانش میشد فهمید که با عشق به پدر و مادرش نگاه میکند. از غیبت بیزار بود، از تفرقه دور، و از ریا گریزان.
هر وقت مادرش با صدای بلند حرفی میزد، آرام او را میبرد توی اتاق دیگر و میگفت: «مامان به من بگو، قانعات میکنم، به بابا کاری نداشته باش»؛ مثل یک بادیگارد کنار پدر بود، هر جا میرفت همراهیاش میکرد. روحش چنان شفاف بود که پیش از پرواز به پدر، گفته بود:
«من زندگی تو را متحول میکنم…»
و چه کسی گمان میبرد آن تحول، نه مادی، که روحانی باشد؟
وقتی در ۲ تیر ۱۴۰۴، در جریان جنگ ۱۲ روزه و حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به یکی از مقرهای انتظامی تهران به شهادت رسید، این جمله ناگهان جان گرفت. پدرش گفت:
«فکر کردم دیگر نمیتوانم زندگی کنم، اما امروز میدانم اگر خدا پسرم را با بهای بهشت خرید، صبرش را هم در دل من نهاد.»
در سرزمین ایران نیز، فرهنگ شهادت، ریشه در جان مردم دارد. از دل تاریخ تا جغرافیای معاصر، خون شهیدان این خاک، ضامن بیداری، استقلال و عزت ما بوده است. ملت ایران با تکیه بر آموزههای دینی و الهام از کربلا، شهادت را نه فقط یک حادثه، که یک فرهنگ ساخته است. فرهنگی که در آن، جوانانی چون امیرحسین مهدیپور، نه برای مرگ، که برای زندگی بهتر دیگران، جان بر کف نهادهاند. یاد و نام این شهیدان، در ذهن و دل نسلهای آینده جاریست، چراکه زندگیشان چراغ راه است و مرگشان دروازهای بهسوی معنا.
شهید امیرحسین مهدیپور؛ جوانی از جنس آسمان
امیرحسین، متولد ۲۵ مهرماه ۱۳۸۱، جوانی بود که در دل زمین زیست، اما دلش از همان آغاز، رو به آسمان داشت. با کتاب مأنوس بود، با اندیشه مأنوستر. نه فقط اهل مطالعه، که مروج فرهنگ کتابخوانی بود؛ نه فقط اهل احترام، که خودِ ادب و وقار در رفتار. فرزند پدری بود بهنام سعید، مردی باصلابت و دوستداشتنی که امیرحسین همیشه از او با افتخار یاد میکرد؛ و مادری مهربان بهنام اکرم، زنی صبور و باایمان که خلوص و انسانیت را در دل فرزندش پرورش داد.
به پدرش عشق میورزید، از جنس همان عشقهایی که کلمات از وصفش عاجزند. حتی در کودکی، وقتی با پدرش به شاه عبدالعظیم میرفت، عاشق شنیدن داستانهای قرآن بود. هر بار میگفت: «بابا، برام داستانم میخونی؟» و با ذوق مینشست تا معنای آیات را بشنود. دو ماه قبل از شهادتش، وقتی دوباره به شهر ری رفتند، به پدر گفت: «کاش برمیگشتیم عقب، ده سالم بود، دوباره داستان بخونی برام…» و پدر جواب داد: «انشاءالله برای بچههات میخونم، تو هم دوباره بشین گوش کن.»
به مهمان لبخند میزد، به خویشاوندان مهر میداد، بیادعا، بیتظاهر. قلبی داشت بزرگتر از سالهای عمرش. اهل اسراف نبود، اهل غرور نبود. خاکی بود و افتاده، بیآنکه هرگز جایگاه خود را در زندگی گم کند.
امیرحسین شهید شد؛ و شهید کسیست که زندگیاش را به مرز معنا میرساند. او رفت، اما رد قدمهایش هنوز بر دلها باقیست. نامش در میانمان خواهد ماند؛ در لبخند پدر، در دل مادر، در دعای دوستان، و در سطر سطر کتابهایی که دیگران خواهند خواند، به احترام او که میان آتش رفت و از جنس نور بازگشت. نامش تا ابد بر بلندای افتخار این سرزمین خواهد ماند.
فیلم توصیف چهره شهید امیرحسین مهدی پور در لحظه تدفین، از زبان روحانی که او را تدفین کرد
تصویر خواهر شهید امیرحسین مهدی پور که با لباس سفید و سربند در تشییع او حاضر شد
امیرحسین شهید شد؛ و شهید کسیست که زندگیاش را به مرز معنا میرساند. او رفت، اما رد قدمهایش هنوز بر دلها باقیست. شهید امیر حسین مهدی پور یکی از بهترین جوانان دهه هشتادی این مرزوبوم و فرزند رشید ایران است که نامش در میانمان خواهد ماند؛ در لبخند پدر، در دل مادر، در دعای دوستان، و در سطر سطر کتابهایی که دیگران خواهند خواند، به احترام او که میان آتش رفت و از جنس نور بازگشت. نامش تا ابد بر بلندای افتخار این سرزمین خواهد ماند.
امیرحسین قرار بود مادرش را امسال (۱۴۰۴) به سفر کربلا ببرد، پاسپورت هم گرفته بود و اما خودش زودتر مسافر بهشت شد (نقل مطلب از پدر شهید امیر حسین مهدی پور)
نظرات کاربران